آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مِثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست برْ رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، صحیح العمل، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
دُرُستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دَست، دُرُست کِردار، صَحیحُ العَمَل، برای مِثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مِثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
دهی است از دهستان میزدج بخش حومه شهر کرد که در 25 هزارگزی جنوب باختری شهر کرد وکنار راه شهرکرد به جونقان واقع است، این ده در دامنۀ کوه واقع و آب و هوای آن معتدل است و دارای 413 سکنه میباشد، آب آن از چشمه و رود خانه تنک بردنجان تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میزدج بخش حومه شهر کرد که در 25 هزارگزی جنوب باختری شهر کرد وکنار راه شهرکرد به جونقان واقع است، این ده در دامنۀ کوه واقع و آب و هوای آن معتدل است و دارای 413 سکنه میباشد، آب آن از چشمه و رود خانه تنک بردنجان تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در هشت هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 48هزارگزی شمال راه بهبهان به آغاجاری واقع است، ناحیه ای است کوهستانی، گرمسیر، مالاریایی، و سکنۀ آن 150 تن میباشد، شغل اهالی صنایع دستی، قالی، قالیچه، جوال و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در هشت هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 48هزارگزی شمال راه بهبهان به آغاجاری واقع است، ناحیه ای است کوهستانی، گرمسیر، مالاریایی، و سکنۀ آن 150 تن میباشد، شغل اهالی صنایع دستی، قالی، قالیچه، جوال و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بر غربی نخچوان بر چهارده فرسنگی شهر است و کوهی سخت بلند است و از سی چهل فرسنگ دیدار دهد و قله اش هرگز از برف خالی نبود و اکثر اوقات در برف مخفی باشد، دورش سی فرسنگ بود. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 200)
بر غربی نخچوان بر چهارده فرسنگی شهر است و کوهی سخت بلند است و از سی چهل فرسنگ دیدار دهد و قله اش هرگز از برف خالی نبود و اکثر اوقات در برف مخفی باشد، دورش سی فرسنگ بود. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 200)
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی است. ماست کشی کاری دشوار بود و به تخصص و مواظبت فراوان نیاز داشت. ماست کش تغارهای متعدد بر سر می گذاشت و به صاحبانش می رسانید. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). آنکه ماست از جایی به جایی حمل کند. آنکه ماست از ماست بندی به دکانهای بقال برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دشنامی است. دشنامی است به مزاح. دیوث. به جای لحاف کش بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی است. ماست کشی کاری دشوار بود و به تخصص و مواظبت فراوان نیاز داشت. ماست کش تغارهای متعدد بر سر می گذاشت و به صاحبانش می رسانید. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). آنکه ماست از جایی به جایی حمل کند. آنکه ماست از ماست بندی به دکانهای بقال برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دشنامی است. دشنامی است به مزاح. دیوث. به جای لحاف کش بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
درست پیمان. صادق الوعد. که عهد استوار دارد. که در مقام عهد و پیمان راستی و امانت نشان دهد: سخنگوی و دلیر و خوب کردار امین و راست عهد و راست گفتار. نظامی. و رجوع به راست پیمان و درست پیمان شود
درست پیمان. صادق الوعد. که عهد استوار دارد. که در مقام عهد و پیمان راستی و امانت نشان دهد: سخنگوی و دلیر و خوب کردار امین و راست عهد و راست گفتار. نظامی. و رجوع به راست پیمان و درست پیمان شود
هر چیز خوش مزه که تندی نداشته باشد. (آنندراج). شیرین مزه. (غیاث اللغات). خوش مزه و خوش طعم و شیرین مزه. (ناظم الاطباء) ، بمجاز، با ذوق: ساغر صحبت هر طایفه لب چش کردم آدم راست مزه در همه عالم نیست. باقر کاشی (از آنندراج)
هر چیز خوش مزه که تندی نداشته باشد. (آنندراج). شیرین مزه. (غیاث اللغات). خوش مزه و خوش طعم و شیرین مزه. (ناظم الاطباء) ، بمجاز، با ذوق: ساغر صحبت هر طایفه لب چش کردم آدم راست مزه در همه عالم نیست. باقر کاشی (از آنندراج)
اصلاح کرده. سر و صورت داده شده. سر و سامان بخشیده: تباه کردۀ هرکس همی شود بتو راست مباد کس که کند راست کردۀتو تباه. فرخی. نه برکشیدۀ او را فلک فرو فکند نه راست کردۀ او را کند زمانه تباه. فرخی. رجوع به راست کردن شود
اصلاح کرده. سر و صورت داده شده. سر و سامان بخشیده: تباه کردۀ هرکس همی شود بتو راست مباد کس که کند راست کردۀتو تباه. فرخی. نه برکشیدۀ او را فلک فرو فکند نه راست کردۀ او را کند زمانه تباه. فرخی. رجوع به راست کردن شود
در تارهای ذوی الاوتار (یا سازهای زهی) که یکسر سیمها به کاسۀ ساز متصل است و ثابت میباشد سر دیگر آن سیمها به گوشه های غیرثابت اتصال دارد که برای کم و زیادکردن آوای ساز، آن گوشه ها را بطرف راست یا چپ میپیچانند، تار یا ساز راست کوک آن را گویند که در موقع کوک کردن ساز، گوشه ها بسمت راست پیچانده شوند و مقابل آن را چپ کوک گویند، ساعت که کوک آن از جانب راست کنند، مقابل چپ کوک، (یادداشت مؤلف)
در تارهای ذوی الاوتار (یا سازهای زهی) که یکسر سیمها به کاسۀ ساز متصل است و ثابت میباشد سر دیگر آن سیمها به گوشه های غیرثابت اتصال دارد که برای کم و زیادکردن آوای ساز، آن گوشه ها را بطرف راست یا چپ میپیچانند، تار یا ساز راست کوک آن را گویند که در موقع کوک کردن ساز، گوشه ها بسمت راست پیچانده شوند و مقابل آن را چپ کوک گویند، ساعت که کوک آن از جانب راست کنند، مقابل چپ کوک، (یادداشت مؤلف)
خوش اعتقاد، درست عقیده، آنکه از روی راستی و درستی پای بند دیانتی است، آنکه معتقدات مذهبی درست و مستقیم و محکمی دارد: فرازش نباید کشیدن به پیش چنین گفت مان موبد راست کیش، دقیقی، و رجوع به راست دین شود
خوش اعتقاد، درست عقیده، آنکه از روی راستی و درستی پای بند دیانتی است، آنکه معتقدات مذهبی درست و مستقیم و محکمی دارد: فرازش نباید کشیدن به پیش چنین گفت مان موبد راست کیش، دقیقی، و رجوع به راست دین شود
بمعنی حقیقی و واقعی. (آنندراج). بمعنی راستین باشد که حقیقی است. (برهان) : و این میان (زمین که در میان عالم است) راستینه میان است. (التفهیم). پر کن صنما هلا قنینه ز آن آب حیات راستینه. سنائی
بمعنی حقیقی و واقعی. (آنندراج). بمعنی راستین باشد که حقیقی است. (برهان) : و این میان (زمین که در میان عالم است) راستینه میان است. (التفهیم). پر کن صنما هلا قنینه ز آن آب حیات راستینه. سنائی
رایت کشنده. آنکه رایت را میکشد. آنکه علم را حمل میکند. آنکه لوای لشکر را بدست دارد و میبرد. علمدار. حامل علم. علامت کش: فتح و ظفر هر دو دو رایت کشند در حشم صفدر طغرلتکین. انوری
رایت کشنده. آنکه رایت را میکشد. آنکه علم را حمل میکند. آنکه لوای لشکر را بدست دارد و میبرد. علمدار. حامل علم. علامت کش: فتح و ظفر هر دو دو رایت کشند در حشم صفدر طغرلتکین. انوری